کسي صداي مرا نمي شنود!


درکم نمي کند!


حرفم را نمي فهمد؟


من نماز را دوست ندارم، نمي خواهم به زور نماز بخوانم


فرياد پدرم:


پسر جان! نماز، نماز ،  داره قضا ميشه !


کافر مطلق ، بلند شو؛


مگر نماز نمي خواني، کفر همه جا را ميگيره،


و اما مادرم:


پاشو ، کي آدم ميشي،


چرا از پسر خاله هات ياد نميگيري؟


نماز نخوني خدا عذابت مي کنه. ده پاشو ديگه.


و من سکوت سکوت سکوت. سکوتي همراه با اعتراض


راستش را بخواهيد ،


دوست دارم اعتصاب غذا کنم، از اينهمه داد و فرياد.


اين گونه مي گذشت تا اينکه بالاخره کوکب اقبال بر بام دلم نشست،


و خودم را در آغوش رحمت الهي يافتم؛


با دوستي آشنا شدم که فکر مرا تغيير داد و مرا عاشق نماز کرد؛


از او پرسيدم:


چرا بايد نماز بخوانم؟


گفت:


نماز تکليف نيست که از زير بارش شانه خالي کني


نماز مدال و تشريف است


خدا ي بزرگ و مهربان اين مدال را به انسان هديه کرده است؛


و تنها آدم را قابل دريافتش دانسته است؛


ديوانگان که تکليف ندارند؛ و به چيزي تشريف نمي شوند؛


عاقلانند که مشرف به تشريف و مفتخر به دريافت مدال


الهي مي شوند؛ و نماز مدال عزت و تاج شرافت و کرامت است.


حرفش مثل تير به قلبم نشست



و من اينگونه عاشق نماز شدم




مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

محصولات اورگانیک Jeff Jillian دارو و درمان تب و سرماخوردگی سبک زندگي تکنولوژی دستگاه تصفیه آب نوازنده ی ایرانی شعری که ناسروده ماند